همیشه از تو نوشتم …
از تو گفتم …
از تو و احساست
این اولین بار هم که میخواهم از خودم بنویسم
از خودم و احساسم حرف بزنم
فقط میتوانم بگویم
“بی تو بی نفسم”
زحمت دارد
آدم بودن را مے گویم
این را میشود
از مترسک ها آموخت
آنها
تمام عمر مے ایستند
تا آدم حسابشان کنند
یه آدم ممکن نیست همزمان هم غرور داشته باشه هم عشق،اگه یه کدومو داشتی مطمئن باش اون یکی رو نداری..
همیشه از تو نوشتم …
از تو گفتم …
از تو و احساست
این اولین بار هم که میخواهم از خودم بنویسم
از خودم و احساسم حرف بزنم
فقط میتوانم بگویم
“بی تو بی نفسم”
روزگارم راسیاه کرده اند
آن وقت میگویند شب است !
اینجا تا پیراهنت را سیاه نکنند نمی فهمند چیزی رااز دست داده ای !
درگیر من که شوی
درگیر بزرگترین رویاهایم می شوم
چشمانت آتش گُر گرفته ایست که بد می سوزاند
عاشقی کن تا غرق در لذتت کنم
دل ربایی کن تا غرق در خواستنت کنم
فقط باش
تا عمری برایت باشم
فقط …
همین
که از یاد برد ، چیزی به نام ماندن هم وجود دارد!
از روزیکه نامت ملکه ی ذهنمـــ شد،
احساســ می کنمــ جمجمه امـــ
با شکوه ترینـــ امپراتوری دنیاستـــ…
اومدی شبیه بارون دله من خسته خاکهواسه اون نم نمه چشمات ، نمیدونی چه هلاکهنمی دونی ، نمیدونی واسه من چقدر عزیزیشایدم می دونی اما منو باز به هم میریزینمی دونم چی رازیه که تو چشمات خونه کردههر چی هست اونقدر قشنگه که منو دیوونه کردهقطار می رود….تو می روی….. تمام ایستگاه می رود…………
و من چقدر ساده ام که سالهای سال ،در انتظار تو
کنار این قطار رفته ایستاده ام
و همچنان به نرده های ایستگاه رفته تکیه داده ام!!مثل کشیدن کبریت در باد
دیدنت دشوار است
من که به معجزه ی عشق ایمان دارم
می کشم
آخرین دانه ی کبریتم را در باد
هر چه بــــــادا بــــــــــاد!
بادیدن هر صحنه عاشقانه ای
احساس یک پرانتز را دارم
که همه ی اتفاقات خوب خارج از آن می افتد
من ازگم شدن درجاهای شلوغ
…میترسم …
یادتـــــ ــ ـ را جا گذاشتــــ ـــ ـی..
که برای بُردنَش بر می گردی ..